در دیار نیلگون خواب
183
آقای پدر: به پرندگانی که پرواز میکنند چه میگویند؟!
آبجی کوچیکه: پرنده!
آقای پدر: آفرین دخترم!!
من:
+ یه بار یه دوستی به من گفت که اینجا "رسانه متخصصان و اهل قلم" ه و نباید شکلک بذاری!!!!! ولی این بار دلم میخواست شکلک بذارم!!! هرچند شکلکا هم نتونستن اون پیامی که من میخوامو داشته باشن!!!
+ یک اتفاق خفن :))
خوب منم دوس دارم یاد بگیرم ^___^
185 ... محض اعلام حضور!
واااای چقد اینجا اینجا عوض شده!!!! چقد همه تون بزرگ شدین!!!! ^___^
در واقع اینجا فک کنم "چقد همه تون پیر شدین" بیشتر باید کاربرد داشته باشه... نه؟!!!! :))
آقا ما گفتیم میخوایم جابجا بشیم.... نگفتیم که قراره بریم خارج!!!!!
تو این چند هفته اوضاع هرزنامه من این بوده:
چهار صفحه هرزنامه انگلیسی!!!! :||
+ اسباب کشی به بعد ماه رمضون موکول شد!!!! نیست!! خونه نیست!!!! :/
184 ... هشدار!
1. آدامس تریدنت نخرین!!! مث اینکه یه سری مشکلات داره!!! اونقدر که روی بسته بندیش نوشته برای فروش تو آمریکا نیست!!!!
(لااقل اونقدر مرام دارن که وقتی یه چیزی میسازن که برای سلامتی بده به هم وطنای خودشون نمیفروشن!!!)
عکس رو خودم از آدامسی که آبجی کوچیکه خریده بود گرفتم!!! کلی حسرت خورد که زودتر همه رو نخورده!!!! :/
2. این چند روز همش داشتیم دنبال خونه میگشتیم... با هزار مکافات یه خونه مناسب پیدا کردیم، که اونم فردای قولنامه صابخونه دبه کرد!!! :/ حالا دوباره از فردا همون آش و همون کاسه س! ما هم هی وسایلو جمع میکنیم، بعد رفتن عقب میافته یه چیزی لازم میشه دوباره مجبوریم کارتنا رو باز کنیم!!!! :/
3. از همه دوستایی که این مدت لطف کردن و از دلیل غیبتم پرسیدن هم ممنونم ❤
4. دلم واسه اینجا تنگ شده بود!! خدا کنه زودی خونه پیدا کنیم و از این بلاتکلیفی در بیایم!
5. گویا گزینه 1 شایعه بوده!! کامنتا رو بخونید خودتون میبینید!!!
178 ... زن پوش!
پارسال بود حدودا...
با آقای پدر داشتیم توی یه کوچه قدم میزدیم...
یه دفعه آقای پدر به جلو اشاره کرد و گفت:
به نظرت زنه یا مرده؟!!!!!
یه نگاه انداختم دیدم موجود مقابلم یه مانتو جلو باز پوشیده، با یه چیزی شبیه کلاه که موهاشو پوشونده، ناخنا همه لاک زده با یک عدد کیف زنونه.
گفتم: زنه!
آقای پدر: مطمئنی؟!!
یه دفعه اون موجود روشو برگردوند و به آقای پدر گفت:
زیاد کنجکاوی نکن!!!!!!
صداش به شدت کلفت و نخراشیده، با ابروهای هشتی وحشتناک، با آرایش غلیظی که روی پوست زمخت صورتش زار میزد!!!!! چنان وحشت کردم که زودی رفتم پشت بابام قایم شدم!!!!!!
خیلی برام عجیب بود!! خیلی زیاد...
وقتی رسیدم خونه اولین کارم سرچ کردن درمورد مردای زن نما بود!!!! و اولین باری که با واژه زن پوش برخورد کردم!!!
حتی یه پیج تو فیسبوک داشتن!!
یه جمله شو فراموش نمیکنم، نوشته بود ما باید به خودمون احترام بذاریم تا دیگرانم به ما احترام بذارن!!!!!! :/
با کامنت جناب امید روی پست قبل یاد این اتفاق افتادم!!!!
البته اونی که تو پست قبل گفتم فک نکنم جزو زن پوشا به حساب بیاد...
دنیا خیلی خیلی عجیب و غریب شده!!!! :/
اومدن ابروشو درست کنن زدن چشمشم کور کردن!!
اصن به فرض که شما درست میگین...
خوب اینکه خیلی بدتره که!!!
این از چاله در اومدن و تو چاه افتادنه!
این یعنی این فضاحت کار یه فرد نبوده، کاره یه تیم بوده!!!
بعد حالا فرضا که بوده...
هدفش چی بوده؟!!!
ترویج بی شعوری؟!!!!!
بعد فرزاد حسنی هم اومده همچین مظلومانه میگه پارسال زنمو زدم فحشم دادین یه قضیه شخصی بوده من بخشیدم، امسال این قضیه مربوط به حق مردمه نمیبخشم!!!!
عه عه عه!!!
شما شعور مخاطب واست مهمه؟؟؟!!!!
واسه همین اینجوری حرف میزنی تو رسانه ملی؟؟؟
واسه همین زرشک کادو میدی؟!!!
اصلا به فرض تو راست میگی...
یعنی اینقدر راحت به شعور مخاطبا توهین میکنی که یه آدمی رو میاری جلو دوربین که از قبل سوالا و جوابا رو باهاش طی کردی؟!!!!!
یک توضیح بدهکار شدم!!
روی پست قبل چندتا از دوستان کامنتایی گذاشتن که واقعا جای فکر داشت...!
شاید باید خیلی ویژه از فاطمه بانو تشکر کنم و بقیه دوستایی که نذاشتن به تفکرات قبلی ادامه بدیم...
ترنس...
واژه ای که باید قبل از قضاوت درموردش بدونیم....
اینکه ترنس ها چقدر عذاب میکشن و چه زندگیای سختی دارن...{کلیک}{کلیک}
ترنس ها یا همون دو جنسیتی ها، افرادی که با روحیات زنونه در بدن یه مرد به دنیا میان، و یا با روحیات مردونه در بدن یه زن به دنیا میان، گناهکار نیستن!! حتی شاید یه مشکل روحی هم نباشه این قضیه! خدا خواسته و این اتفاق افتاده!!
ترنس سکشوال یعنی نا هماهنگی جسم و روح.یعنی روحی دخترانه در جسمی پسرانه و یا روحی پسرانه در جسمی دخترانه اسیر.رنج و درد سختی است که جسمی را تحمل کنید که از ان نفرت دارید و تعلقی به آن ندارید .ترنس سکشوال یعنی شوخی تلخ طبیعت با انسان...
خیلی متاثر شدم از خوندن مطالبی که درموردشون نوشته شده بود....
182 ... دوس داشتم شمام بخونید
جناب امید یه سربرگ داره تو وبلاگش به اسم
تو این بخش گاهی دعای خوشکلی میذاره...
من از این دعا خیلی خوشم اومد:
یه بخشی توی دعای کمیل داریم که میگه
خدایا
بر فرض که منو انداختی توی آتش و من هم آتش را تحمل کردم
من سوختم و سوختم و از این سوختن گلایه ای نکردم
اون همه مهربونی و بخشندگی که من ازت انتظار داشتم
چشم امید به رحمن و رحیم بودنت بسته بودم
اونو چکارش میکنی ؟!!!!؟
186
وقتی همون لحظه ای که حس میکنی بی هدفی داره دیوونه ت میکنه...
همون موقعی که حوصله هیچی رو نداری...
یه دفعه یکی بیاد بگه فلانی داره کار کناف میکنه و هر بار کلی پول بابت تری دی مکس میده!
تو بیا واسش ارزونتر انجام بده تا هم به نفع اون بشه و هم خودت یه درآمدی داشته باشی....
میشینی پای تمرین و تمام سعیت رو میکنی که اشکالاتتو رفع کنی تا حد ممکن....
یهو طرف میگه خواهر زنم مجانی همین کارو واسمون انجام میده!!!!
اینکه چطور ایشون یه دفعه فهمیده خواهر زنش تری دی بلده....
اینکه هیشکی یه شبه تری دی کار نمیشه...
اینکه این خواهر زن که داره کلی کار میکنه تا هزینه دانشگاهشو در بیاره چطور یه دفعه میاد میگه من حاضرم رایگان کار کنم برات....
حتی اینکه شاید این حرفو زده فقط واسه اینکه اگه احیانا کاری دست من داد کلی کمتر پول بده و منت هم بذاره حتی...
هیچ کدوم مهم نیست!!!!
چون دلم برای زندگی تنگ شده بود!!!
برای هدف داشتن!!
برای اینکه دلیل داشته باشم واسه زودتر بیدار شدن!!!
امیدوارم این اتفاق منو واسه یاد گرفتن سرد نکنه!!